ایلیا جونایلیا جون، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

رویای کودکی

کادوی تولد بابایی

1391/5/4 0:26
212 بازدید
اشتراک گذاری

نفس مامان چند روزی بود که می رفت زیر میز و پایه میز رو گاز میگرفت ،تا می اومدیم برش میداشتیم و دندون گیرش رو بهش می دادیم جیغ میکشید ،عشق مامان آب دهن وخلاصه آب بینیش سرازیر بود بعدازدو روزی که دهنش روبا دقت دیدیم یه مروارید کوچولوی خوشکل تو دهنش میدرخشید.عزیز دلم دندونت مبارکه .امروز مادر جون تصمیم گرفته برات آش بپزه و زنگ زد که بریم اونجا ولی من گفتم نه بیایید اینجا درست کنید که مامان اکی اینا هم بیان آخه نزدیک تولد بابا مسعوده ،تولد 34سالگی باباییه و کادوی ایلیا به با با یی یه مروارید کوچولوهوراماچقلبوخودش قراره بیاد توی وبلاگش یه پیام تبریک واسه باباییش بذاره.خلاصه واسه خان بالا خان آش پختیم :             

آش دندونی والبته چون تولد بابایی با دندونی ایلیا یکی شده بود بابایی یه کیک شکل دندون گرفت،البته ما گفتیم شکل یه دندون نک باشه ولی خنگه قناده این شکلی زده بود که بدم نشده بود:

                                         کیک دندونی

اولش به بابایی گفتم این چیه؟ اما بعدش دیدم بامزه شده ،قربونت برم ایشاله همه دندونای خوشکلت در میاد بدون اذیت. آشت رو واسه همه فرستادیم . مادرجونی واست پول گذاشت . خاله عزیز یه تاپ شرت و خاله منصوره یه بلوز شرت و عمو بهرام یه اسباب بازی با مزه و مامان بابایی اول می خواستن واست صندلی غذا بخرن ولی از اون جایی که توی فسقل خیلی شیطونی توی صندلی نمی مونی و مامانی باید دنبالت بدو بدو کنه تاغذا بخوری تصمیم گرفتیم یه ربع سکه برات بخریم و بزاریم واسه آیندت، یادت باشه بگیری ازمونچشمک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)