دوباره اومدم
بله بلاخره خودم اومدم یه چیزایی بگم چون این چند وقته مامانی سرش خیلی شلوغه ، حالا خودش میاد بعدا میگه چیکارا داشته من می خوام از خودم بگم:بنده در این عکس ده ماه و نیم داشتم که رفته بودیم سر خاک باباجونی(محلات) و برگشتنی هم حسابی مریض شدم ولی از اونجا که داره یک سالم میشه و دیگه مرد شدم زودی خوب شدم .این روزا خیلی سرم شلوغه یه عالمه کار دارم،یه عالمه برنج توی سطل برنجه که هنوز پخش آشپزخونه نکردم،هنوز موفق نشدم گلدون گوشه آشپزخونه رو کچل کنم و دیگه اینکه کارای روزانم با اینکه هنوز راه نمیرم و روی چهاردست وپا این ور و اون ور میرم شامل ترکوندن اتاق خودم و آشپزخونه و یه کمی هم سالن میشششههههو البته اینکه عروسک های تخت پارک یا آویز تختم رو داغون کنم:و دیگه اینکه با هر وسیله ای غیر از اسباب بازی های خودم مشغول بازی بشمو که شامل کنترل های تلوزیون ،دمپایی ، وسایل آشپزخونه و صد البته سطل اتاقم و سبد لباس:خلاصه اینکه حسابی شیطون شدم.