ایلیا جونایلیا جون، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

رویای کودکی

گل پسرمون ختنه شد

1391/10/11 0:53
352 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بعداز یه عالمه تاخیر. این چند وقته هزار تا کار داشتیم. عقد عمه جان و اسباب کشی ،ختنه خان بالاخان و یه عالمه کار دیگه حالا مفصل درباره مسلمان شدن ایلیاخان میگم . اول از دلبریاش تو عقد عمه گل پسربگم که خیلی عزیز شده بودی و آقا و اصلا غرغر نکردی و از ساعت هشت صبح که از خواب بیدار شدی تاساعت یازده ونیم که از خستگی خوابت برد یه ریز پر انژی و خنده رو بودی ،عشق منی دیگهماچ

حالابریم سر اصل مطلب :ختنه شدنت. از بهار میخواستیم ببریمت نفسم ولی چون دلمون نمی اومد هی امروز و فردا میکردیم تا اینکه خورد به اسباب کشی ،بعد اینکه کارامون سبک شد تصمیم گرفتیم یکشنبه صبح 18 تیر ببریم پیش جراحی که برات وقت گرفته بودیم ،با مامان و بابا و مامان اکی و البته مادرجون اصرار داشت باشه ولی چون رفته بود شهرستان و ما هم وقت گرفته بودیم نمی شد. خلاصه ساعت یازده رفتیم بیمارستان الغدیر ،بابایی گفت دوربین یادمون رفت منم گفتم نه اصلا دوست ندارم تو این وضعیت از ایلیا عکس داشته باشیمگریهالبته اصلا اذیت نشدی فقط یه ذره ترسیده بودی ،بابایی رفت واست دارو بگیره که خانم پرستار گفت ایلیا رو بیارید و تو هم تارفتی بغل پرستار زدی زیر گریه منم نگران به آقای دکتر گفتم بذاری منم بیام تو  اونم گفت نه خانم نباشید بهتره ،مامان اکی گفت برو تو سالن من اینجام  منم که اصلا دل موندن نداشتم رفتم توی سالن و شروع به خواندن آیت الکرسی . حدودا ده دقیقه طول کشید ،بعد دکتر مارو صدا زد فدات شم حسابی ترسیده بودی و اقای دکتر می گفت این پسرتون بیشتر از یک سال سن داره (آخه نفسی قدبلنده )خلاصه بعد از اطمینان از سن تو و سفارشایی که برای مراقبت تو خونه لازم بود رو بهمون گفت، ما اومدیم بیرون ولی وقتی اومدیم بیرون پریدی بغل بابایی و دیگه بغل من نیومدی ،فکر کنم باهام قهر بودی چون من سپردمت دست پرستار و تو از تکرارش می ترسیدی . قربونت برم که خیلی آقا بودی و خیلی بی قراری نکردی  بعد از ده روز هم خوب شدی و بعد واست مهمونی گرفتیم یه بار مادرجونی و خاله و.....و یا بارم بابا رحمت و خانواده بابایی.

اینم کادو بابا رحمت که تو خیلی دوسش داری و یه لحظه ازش جدا نمی شی:                                 

مامان و بابایی هم برات سه چرخه گرفتیم . دیگه تولد یکسالگیت هم نزدیک عزیز دلم این روزا همش دستت رو مگیری این ور و اون ور و راه میری عشقم:                                                                          ایلیا می خواد راه بره

دیگه از شیرین کاری هات بگم که هر چیزی سر راهت مببینی میگیری دهنت  و میدوی تادنبالت کنیم و بیشتر از همه گلای گلدون رو علاقه داری بگیری دهنت:

البته این گل رو من روزی چند بار میشورمش دارم به این فکر می کنم که هر چیزی سر راهت هست رو جمع کنم آخه فسگلی خیلی شیطونیماچ

البته همیشه هم اینقدر ژولیده نیستیااااااااا اغلب مرتب و البته آب شونه کرده:ایلیا

عاشق توپی ،به راحتی نمیزاری موهات رو شونه کنیم ، شونه رو میگیری و خودت کج و کهله به موهات میکشی قربونت برم که توی چشات زندگی والبته شیطونی موج میزنه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)