دالی موشه
عزیز دلم اومدم بگم یه عااااااااااااااااالمه عاشگتم ........خیلی شیرین شدی نمکدون الان که یک سال وسه ماه و شانزده روزه شدی همه چیز رو می فهمی ، اینکه اتاق خودت کجاست جای حمام ، دستشویی ،آشپزخونه یا وسایل رو بدو بدو بهمون نشون میدی ، هر چیزی رو که می خوام بهت یاد بدم لازم نیست زیاد روش وقت بذارم سریع میگیری،حتی خیلی وقتا همون بار اول دردونه من عاشق خنده هاتم که وقتی میخندی روی لپت گود میشه .
دیگه کاملا با اون روزا که با یه وسیله یه مدت زیادی سرگرم میشدی (پنج و شش ماهگی)فرق میکنی همش میخوای که باهات بازی کنیم از همه بیشتر دالی موشه ، بدو بدو میری تو اتاق تا من یا بابایی بیرون قایم بشیم وقتی میگیم بیا با شور و هیجان میای بیرون و وقتی پیدام میکنی با صدای بلند میخندی و دست میزنی ،بعدش دوباره میری تو اتاق تا قایم شیم ،ووقتی با بابایی بازی میکنی یه کم که میگذره و بابا خسته میشه بلندش میکنی و با اشاره بهش میفهمونی که بازم باید بازی کنه . عاشق این بازی هستی و اصلا ازش خسته نمیشی آخرش هم اونیکه بازی رو تموم میکنه ماییم تو فسگلی که یه عاااااااااااالمه انرژی داری قربونت بشم. قبلا واسه قایم موشک بازی پیدامون که میکردی میگفتی :گاک ،حالا مگی :داااااااااا
ایلیا چی میگه؟
ماما
بابا
دد
تا تا (تاب بازی )
تپ(توپ) اینو خیلی با ظرافت میگی
بق (لامپ)
بیشت (بیست) پیشی (من عاشق این پیشت گفتنتم هر بار که میریم تو کوچه قبلی بابا رحمت چون بابا یی ماشینش رو میذاره اونجا و اونجا هم گربه زیاده وقتی میرسیم اونجا میگی : بیشت و اگه گربه نباشه دستات رو باز میکنی به علامت اینکه نیست.
عزیم نمیخواستم وبلاگت مثل یه دفترچه یادداشت روزانه بشه ولی خوب چیکار کنم به هر حرکتت یه عالمه ذوق میکنم آخه تو بهترین چیز این زندگی هستی بهترین .
فسقل جدیدا چشای خوشگلت رو میبندی و راه میری در حالیکه دستات رو جلو گرفتی تا به چیزی برخورد نکنی .و وقتی داری با چشم بسته راه میری و احساس میکنی نزدیک مایی خودت رو پرت میکنی تو بغل من یا بابایی
دیگه اینکه عاشق حمومی ، تا من یا بابایی میریم حموم بدو بدو میای پشت در و اونقدر در میزنی تا بیای تو اینم مدرک:
وقتی میری حمام به زور میای بیرون دردونه